در این روزگار که در آن به سر می بریم، شوربختانه هر روز که می گذرد گروه های بزرگ تری از کودکان به سبب عوامل گوناگون اجتماعی و اقتصادی مانند بیکاری، اعتیاد، زندانی شدن، تصادف و... سرپرست خانواده، از چرخه درس و آموزش محروم و به چرخه کودک – کار سرریز می شوند. در جامعه ما البته گروه بزرگی از کودکان نیز از خانواده های مهاجر هستند. این گروه نیز که بیش تر آن ها از کشور همسایه افغانستان در سال های دور یا نزدیک به ایران کوچیده اند، در سخت ترین کارها مانند کوره های آجرپزی، کشاورزی های سنتی با کار درگیر می شوند و به علت ناروشن بودن قانون پناهندگی و مهاجرت در ایران، یا نیاز خانواده به درآمد این کودکان در بسیاری از موارد از حق تحصیل بهره نمی برند.
در کنار این وضعیت دردناک، همیشه گروه هایی از سازمان های غیردولتی بوده اند که به دور از جنجال ها و شعارهای توخالی دولتی در مورد نگرانی برای سرنوشت این کودکان، با گام های کوچک بخشی از توانمندسازی به این گروه ها را بر عهده گرفته اند. این توانمندسازی ها می تواند آموزش مهارت در پیشه های صنعتی و خانگی یا سوادآموزی و ادامه تحصیل باشد. سوادآموزی به این کودکان ویژگی هایی دارد که اگر درست شناخته و به کار برده نشود، کار آموزشگران را بی بهره و چون سراب می کند.
کسانی که روند و رویکردهای سوادآموزی را پژوهش می کنند، می دانند که از جنبه کارکردی ما دوگونه سواد داریم، باسوادی ناب pure literacy و باسوادی کارکردی functional literacy. هر کدام از این دوگونه یا رویکرد تعریف ویژه خود را دارد. باسوادی ناب، یعنی سوادآموزی خواندن و نوشتن پایه بدون درنظر گرفتن عوامل اجتماعی و محیطی. این گونه سوادآموزی اگر برمبنای آن چیزی باشد که روند عمومی آموزش در جهان امروز و به ویژه در کشورهای در حال توسعه است، از نگاه پائولو فریره آموزشگر برجسته چیزی نیست جز آموزش یا سواد بانکی The Banking Concept of Education. این اصطلاحی است که ابتدا از سوی پائولو فریره مطرح شده است تا سیستم جاری آموزشی را به نقد بکشاند.
در آموزش بانکی که آموزش مسلط در دو سده اخیر بوده است، کودک حق انتخاب ندارد، نظام آموزشی برنامه ریز و آموزگار، همه چیزدان است و کودکان ظرفی هستند که باید از این دانش پر شوند. در این نظام آموزشی جایی برای تفکر انتقادی وجود ندارد و سرکوب عنصر اساسی این روش آموزشی است. به همین دلیل فریره در آموزش بانکی موضوع یا اُبژه یا سوژه و همچنین کنش پذیر و کنشگر را مطرح می کند. در این گونه آموزش، کودکان اُبژه هایی هستند که باید از سوی نظام آموزشی شکل دهی شوند تا به کالبد مورد نظر درآیند. در حالی که در آموزش رهایی بخش، کودکان به سوژه های آموزش تبدیل می شوند و آن ها در کنار نظام آموزشی و آموزگار به مفهوم آموزش شکل می دهند. آموزشی که برای امروز و اکنون آن ها نیز کاربرد دارد.
در سواد بانکی که از ویژگی های جامعه های آینده نگر یا سودسالار است، آموزش کودکان برمبنای نیازهای اجتماعی و اقتصادی این جوامع به روش از بالا به پایین شکل می گیرد. در این گونه موارد برنامه ریزان دولتی با نقشه ی راهی از پیش مشخص شده نیازهای آینده را به رشته های کارشناسی ابلاغ می کنند، و آن گاه این کارشناسان آینده در آموزشگاه ها و سپس دانشگاه ها آموزش می بینند تا به عنوان مهندس، پزشک، کارشناس مالی، پرستار یا کارگر ماهر به کار گرفته شوند. این رویکرد آموزشی به هیچ وجه مناسب کودکان کار نیست، زیرا موقعیت کنونی آن ها به عنوان یک موجود انسانی در خطر است و سوادآموزی باید چاره ایی برای این موقعیت در بحران باشد نه فردایی که نیامده است و ممکن است برای این گروه هرگز هم از راه نرسد. دانش به عنوان ذخیره ایی برای آینده بهتر راهگشای این کودکان نیست و دانشی که از راه سوادآموزی به دست می آورند باید دستکم باری از دوش آن ها در همین اکنون بردارد. در سوی دیگر، سوادآموزی کارکردی چیزی متفاوت با نگرش بالا است. باسوادی کارکردی یعنی سوادآموزی با در نظر گرفتن عوامل اجتماعی و محیطی با هدف همسازی سوادآموز برای درک موقعیت زیستی خود و ایجاد انگیزه های مثبت در او با هدف گیری کارکردهای حرفه ایی و فرهنگی. متاسفانه باسوادی کارکردی یا سودآموزی کارکردی برای بیش از ۵۰ سال است که در ایران سوادآموزی تابعی نام گرفته است. برابرنهادی که ابهامزا و غیرکاربردی است.
سوادآموزی کارکردی اگرچه از دهه ١٩۶٠ از سوی یونسکو به کشورهای در حال توسعه معرفی و برای اجرای آن کارگاه های ویژه برگزارشد، اما بیش از هر کسی در همین دهه و دهه ١٩٧٠ برساخته پائولو فریره آموزشگر بزرگ و توانای برزیلی است. رویکرد سوادآموزی فریره را رویکرد سوادآموزی به فرودستان یا محرومان یا به گفته خودش رویکرد آموزشی رهایی بخش نیز نام گذاری کرده اند. رویکردی که از همین دوره مورد توجه یونسکو و سازمان های بین المللی دیگر قرار گرفت و در عرصه سواد آموزی به بزرگسالان و به ویژه کارگران کارگاه ها و کارخانه های صنعتی به کار گرفته شد. همچنین از ١٩٧٠ دیدگاه های فریره به طور کلی روی موضوع پداگوژی یا علم و فلسفه تعلیم و تربیت و آینده آموزش و پرورش متمرکز شد و اندیشه های فلسفی او در این زمینه بسیار تاثیرگذار بوده است.
کسانی که با کودکان کار و محروم سروکار دارند و به آن ها سواد می آموزند می دانند که این کودکان جدای از موضوع سن که دامنه پایین و بالای فراخی دارد، از جنبه زیستی و فرهنگی و روانی انبوهی از آسیب ها را با خود بر دوش می کشند. به طور معمول سوادآموزی ناب یا آموزش بانکی با این کودکان و نوجوانان کاربردی ندارد و اگر هم کسانی به آن ها با این رویکرد سواد بیاموزند، کارشان کم اثر و با گذشت زمان بی اثر می شود.
کودکان کار از جنبه اجتماعی با هر گنجایش ذهنی در تحلیل امور، بسیار زود متوجه می شوند که از همه آن چه فراوانی های زندگی است، محروم هستند و جایی در حاشیه اجتماع دارند. آن ها بسیار زود می فهمند که سرگذشت و سرنوشتی متفاوت با دیگر کودکان دارند و این پدیده آن ها را بسیار رنج می دهد. برای همین است که بارها گفته و دیده شده است که نگاه این کودکان در هنگام کار به جامعه و امور بسیار سرد است و هنگامی که در حال کار هستند به ویژه کودکانی که در کارگاه کار نمی کنند و دوره گرد هستند، و چه دستفروش و چه گردآوردنده پسماندها، نگاه شان به محیط همدلانه نیست. خودشان را سلولی متمایز و جدا افتاده از بافت اجتماع می پندارند که در حقیقت هم همین گونه است. اگر به همسالان خود نگاه می کنند، به جای آه و افسوس برای کسب موقعیت آن ها از موقعیت خودشان رنج می برند.
موقعیتی که بسیار رنج آور و گاهی دردناک است. از نگاه آن ها رسیدن به موقعیت دیگر کودکان همسال امری شاید رویایی باشد، اما رها شدن حتا اندکی از وضعیت رنج بار خود دسترس پذیرتر است. برای همین است که این کودکان گاهی انگیزه زیادی برای سوادآموزی کارکردی از خود نشان می دهند، اما در برابر سوادآموزی ناب یا آموزش بانکی از خود مقاومت نشان می دهند. این کودکان با شناختی که از خود دارند و موقعیتی که در آن گرفتار هستند، خیلی زود متوجه می شوند آن چیزی که می آموزند باید به درد زندگی امروز و اکنون شان بخورد، وگرنه آن ها تصویری از آینده دور ندارند که بخواهند برای آن سوادشان را توشه راه کنند. آن ها می خواهند با بهره بردن از سواد و آموزش، کمی موقعیت زیستی خود را بهبود بخشند. برای این کودکان سوادآموزی ناب و آموختن سامانه الفبایی و خواندن یک متن ساده چندان کاربردی نیست و به زودی همین سواد اندک هم در حافظه آن ها رنگ می بازد. اما هنگامی که سوادآموزی برای آن ها در جهت شناخت از خود و بالا بردن کیفیت زندگی شان انجام می شود نه تنها سواد در ذهن آن ها پایدار می شود که انگیزه بیش تری پیدا می کنند که آن را به گام های بالاتر گسترش دهند.
در سوادآموزی به این کودکان به طور مطلق باید از ترویج ستیزه گرایی پرهیز کرد. متاسفانه سوادآموزی ستیزه گرا که برخی از گروه ها در ایران مدافع آن بوده و هم چنان هستند، کاری اخلاقی نیست و بیش تر گرایش های سرکوب شده گروهی را به نمایش می گذارد که از جنگ طبقاتی شهری و روستایی به مراکز آموزشی این کودکان کوچیده و اندیشه های خود را ترویج می دهند. در کنار سوادآموزی ستیزه گرا که خوشبختانه در سال های اخیر رو به رنگ باختن است، اکنون سوادآموزی سرعتی دارد کم کم برای این کودکان ترویج و تبلیغ می شود. باید گفت که سوادآموزی سرعتی همان پدیده ایی است که فریره در ابتدای کار خود با کارگران برزیلی انجام داد و در دوره ایی ۴۵ روزه آن ها را با سواد می کرد. اما او نیز به تدریج پی برد که سواد تنها توانایی خواندن و نوشتن نیست، بلکه توانایی درک خود و دیگری است. توانایی شناخت وضعیتی است که در آن گرفتاریم و اندیشیدن به راهی که از این وضیعت رها شویم. بنابراین آموزش و پرورش رهایی بخش همان نسخه ایی است که می تواند به این کودکان کمک کند که در هنگام سوادآموزی خود را نیز بشناسند و به راهکارهای رهایی از این وضعیت بیاندیشند. در این مورد می توان نمونه های بسیاری آورد.
تنها در یک مورد تصور کنید که یک کودک کار که شب ها در یک بیغوله به سر می برد، و دسترسی به آب پاکیزه ندارد، از آب آلوده نهر کنار زیستگاه اش می نوشد، اگر در گام های سوادآموزی خود بیاموزد که خطری فوری جان او را تهدید می کند، و آن خطر هم نوشیدن آب آلوده است، سوادآموزی را با کارکردی مثبت می پندارد که او را از یک وضعیت آسیب زا رهایی بخشیده است. حال ممکن است کسانی بگویند مگر می شود این چیزها را در محتوای آموزشی وارد کرد و کودک نیاز دارد فضاهای مثبت را در آموزش تجربه کند. درست است. نیاز نیست که فضاهای تیره را در متن ها وارد کرد، اما سوادآموزی تنها درک نشانه ها یا رمزگشایی از نشانه ها نیست، بلکه سوادآموزی آن گونه که فریره می گوید، ترویج و درک دیالوگ است. بنابراین بخش بزرگی از زمان آموزش به این کودکان باید بر محور گفت و گو در باره آن چه زندگی شان را تهدید می کند و آن چه می تواند زندگی شان را بهبود ببخشد باشد.
از نگاه فریره آموزش یا برای رام کردن انسان است یا برای آزاد ساختن او . متاسفانه بخش بزرگی از آموزش و پرورش در کشورهای جهان در اختیار حکومت ها و برای رام کردن کودکان در چارچوب ایدئولوژی حاکمیت ها به کار می رود. این گونه آموزش به درد کودکان کار و محروم نمی خورد. آموزش و پرورشی که برای آزاد کردن این کودکان از رنج هدف گیری می شود، نمی تواند در چارچوب شعارهای خوش آب و رنگ بماند. این آموزش و پرورش برای آزادسازی نیروهای این کودکان باید مربیان و آموزشگرانی داشته باشد که صاحب اندیشه باشند، بتوانند به پرسش های آن ها پاسخ دهند و هم چنین بتوانند فضای پرسش گری را در میان آن ها ترویج کنند. دیالوگ یا گفت و گو، یعنی پرسیدن و پاسخ شنیدن. ایجاد فضای دیالوگ یا گفت و گو با کودکان کار باید افقی و هم سطح باشد.
از نگاه فریره، هر واژه آمیختی از اندیشه و کنش است. این سخن او بسیار با معنا است. چرخه کنش – اندیشه – کنش، معنایی ویژه در کار فریره دارد. هر کنشی باید در برگیرنده اندیشه باشد و هر اندیشه ایی باید به کنش برسد. اندیشه بی کنش راه به جایی نمی برد و کنش بدون اندیشه نیز ویرانگر است. سوادآموزی برای کودک کار باید بر مبنای ارتباط میان اندیشه و کنش یا کار باشد. باور به این که در جهان هستیم یا با جهان هستیم، می تواند راهگشای آن ها باشد. هنگامی که ما در جهان هستیم، تنها موجودات بی اراده ایی خواهیم بود که جهان، بودن را برما تکلیف می کند، هنگامی که با جهان هستیم، با شناخت ساز و کارهای زیستی می کوشیم جهان خود را نیز دگرگون کنیم.
از نگاه فریره دگردیسی یک سوادآموز از کنش پذیری به کنش گری غایت سوادآموزی است. هنگامی که کودک کار منفعل یا کنش پذیر در جهان گام می زند هرگز نباید چشم اندازی برای بهبود اوضاع او داشت. دیگران می توانند به او کمک کنند، اما این خود اوست که می تواند خود را از این وضعیت برهاند، وضعیتی که هرچند تیره و تار باشد. بنابراین سوادآموزی به این کودکان باید همراه با زایش یک انسان نو باشد. انسانی که تنها قورت نمی دهد، بلکه توانایی بالا آوردن هم دارد. اما این بالا آوردن خشم و کینه نیست، بلکه باز شدن زبان و سخن گفتن است. از نگاه فریره کاربرد زبان به انسان قدرت می بخشد و سوادآموزی باید در راستای شکستن فرهنگ سکوت و ایجاد ارتباط باشد. اگر سوادآموزی کارکردی بتواند به کودکان کار کمک کند که سخن بگویند، بخش بزرگی از راه سوادآموزی پیموده شده است. از یاد نبریم، همه آن چه که ما می خوانیم باید یک روزی به عنوان سخن در ما شکفته شود. چون سخن است که نیازهای ما را به دیگری منتقل می کند. کودک کار در روند سوادآموزی باید زبان باز کند و زبان بازکردن آغازی است برای بیانِ درونی که آسیب دیده و زخم خورده است. بنابراین با توجه به این اصل، کلاس هایی که برای سوادآموزی این کودکان تشکیل می شود، باید کلاس های سوادآموزی در بستر دیالوگ یا گفت و گو باشد. سخن گفتن این کودکان با هم و سخن گفتن این کودکان با دیگری.
این زبانزد مشهور چینی که می گوید، اگر به کسی یک ماهی بدهی، خوراک یک روز او را تامین کرده ایی و اگر به او ماهی گیری بیاموزی، خوراک یک عمر او را در اختیارش گذاشته ایی، در مورد سوادآموزی کارکردی کاربرد دارد. سوادآموزی کارکردی هرگز نباید در دام چاله های ماهی دادن به این کودکان گرفتار شود. متاسفانه در جهان امروز آموزش بانکی یا آموزش ناب از کودکان تنها موجوداتی می سازد که دست شان دراز است و در همه عمر می خواهند گیرنده باشند. اگر تصور براین است که یک کودک کار سواد می آموزد، و دبیرستان را تمام می کند و روزی به دانشگاه پا می گذارد، این نهایت خوشبختی او است، این درک اشتباهی است که در جامعه های غیرمولد مانند جامعه ایران بسیار رایج است. اگر کودک کار بتواند روزگاری بعد یک کارگر مولد و خلاق شود که هم بتواند زندگی خودش را اداره کند و هم درک درستی از روندهای اجتماعی داشته باشد، این نهایت هدف است. تصور کنید، کودکی که مسیر دانشگاه را پیموده اما نمی تواند در قالب یک انسان خلاق گره های زیستی و اجتماعی را از دست و پای خود باز کند، چه فرجامی خواهد داشت؟ با این همه منظور این نیست که کودک کار حق ورود به دانشگاه را ندارد، بلکه منظور فرورفتن در دام چاله مدرک گرایی در جامعه های غیرمولد است.
سوادآموزی به این کودکان نه تنها باید فرهنگ سکوت را برای آن ها بشکند که باید آن ها را از در خود ماندگی به جهان کنش و واکنش بازگرداند. بی گمان همان گونه که پیش تر گفته شد، بیش تر این کودکان در جهان هستند و حسی از با جهان بودن ندارند. با جهان بودن، یعنی در شادی ها و رنج های همین جهان حضور و مشارکت داشته باشند و از فراوانی های این جهان بهره ببرند. در حالی که این کودکان تنها از رنج ها و نداشته های این جهان سهم می برند. پس چگونه می توان این کودکان را به سویی برد که از شادی ها و فراوانی های جهان بهره ببرند؟
کودکان کار هنگامی می توانند با جهان باشند که در این جهان کنش گر و اثرگذار باشند، جهانی که اجازه نمی دهد آن ها کوچک ترین اثری برآن بگذارند، این جهان از آن ها نیست. روندی که یک کودک کار از در جهان بودن می پیماید تا به جهان برسد، روندی پیچیده است که سوادآموزی در آن نقش میانجی را بازی می کند. در این مورد شاید هیچ پدیده ایی به اندازه نمایش و تئاتر نتواند به آن ها کمک کند که برون ریزی کنند و انباشت رنج ها و دردهای خود را بیرون بریزند و به جای آن روندی رو به اعتلا به سوی با جهان بودن پیدا کنند. از این رو سوادآموزی کارکردی در این کودکان اگر همراه با تئاتر و نمایش نباشد، بعید است که راه به جایی ببرد. زیرا تئاتر بیش از هر هنر دیگری، به انسان دیالوگ را می آموزد. با جهان بودن یعنی که این کودکان شروع کنند واقعیت های کوچک محیط پیرامون خود را دگرگون کنند. این واقعیت ها می تواند از بهداشت آن ها شروع شود که خطری فوری برای همه آن ها است تا صدایی که در رسانه ها بازتاب می یابد. صدایی که می تواند به این روند معترض باشد و برای مثال اگر شهردار یک شهر سالی یک بار آن ها را مهمان رستوران ها کند به او یادآوری کنند، داشتن یک سرپناه و یک خانه مشترک که بتوانند بخشی از روز در آن بیاسایند، حمام بروند، آموزش ببینند، بهتر است از این رفتارهای کم عمق و تبلیغاتی.
در سوادآموزی کارکردی محتوای آموزشی بسیار اهمیت دارد. محتوای آموزشی که به این کودکان ارائه می شود، باید برمحور ارزش های زندگی، مهارت های زندگی، و ارزش های اجتماعی شکل بگیرد و از راه گفت و گو به آن ها منتقل شود. کودک کار در روند سوادآموزی باید بفهمد که زندگی را می توان تغییر داد، اگر خود انسان بخواهد، باید بیاموزد که زیستن خود یک موهبت است که باید آن را با شادی درهم آمیخت. یکی از ارزش های بنیادین زندگی احترام به خویش و سپس احترام به دیگری است. کودکی که آموزش می بیند تا خود را از آسیب های جسمی مانند اعتیاد دور نگه دارد، در حقیقت هم به نفس خود احترام گذاشته است و هم به جامعه. کودکی که می آموزد، خود را در معرض سوء استفاده جنسی قرار ندهد، هم با مشکل و گرفتاری بزرگ بهره وری جنسی که بیشتر کودکان کارو محروم را تهدید می کند در ستیز قرار می گیرد و هم از حق بهره مندی از سلامت جسمی و روحی خود دفاع می کند. کودکی که مهارتی برای کار کردن می آموزد، می فهمد که در پیدا کردن کار و پیشه امتیازی را برای خود کسب کرده است. شناخت پیشه هایی همچون آهنگری یا نجاری و غیره می تواند زندگی آن ها را بهبود ببخشد. و در نهایت کودکی که به اجتماع به گونه ایی همبسته نگاه کند و متوجه شود که جامعه با ارزش های بنیادین خود زیست می کند، توان این را پیدا می کند که میان ارزش های واقعی و ارزش های مسلط تفکیک قائل شود. ارزش های مسلط ممکن است نسخه ایی برای رهایی این کودکان نداشته باشد. پس اگر آن ها راه هایی برای چالش کردن با این ارزش های مسلط مانند نگاه ترحم آمیز، صدقه دادن به آن ها از روی دلسوزی و از این قبیل رفتارها پیدا کنند در حقیقت سکویی برای رهایی خود یافته اند. با توجه به این نکته ها اکنون می توان به این پرسش که پیش نیازهای سوادآموزی کارکردی چیست پاسخ داد:
آموزشگر باید به طور قاطع تفاوت سوادآموزی ناب یا بانکی و سوادآموزی کارکردی را بشناسد. در حقیقت این که گاهی گروهی جوان کم تجربه یا کم مطالعه از روی خیرخواهی و حسن نیت کار آموزش این کودکان را برعهده می گیرند نه به خودشان کمک کرده اند و نه به این کودکان. پیش نیاز سوادآموزی کارکردی شناخت گونه های سوادآموزی و هدف های آن ها است.
محتوای آموزشی در سوادآموزی کارکردی باید با علاقه و گرایش کودکان کار و محروم همساز باشد. آموزه های ایدئولوژیک برای این کودکان کاربردی ندارد و آموزه ها باید بیش تر بر مبنای وضعیت واقعی این کودکان ساخته شود. چنانچه از روش آموزش ادبی برای این کودکان بهره گرفته می شود، یعنی آموزش همراه با داستان، داستان ها چه واقعی و چه افسانه ایی، باید بازتابی از زندگی این کودکان و مناسبات و روابط آن ها باشد.
رویکرد و روش آموزشی باید ناهمسازی ها و دشواری های زیستی آن ها را در در سطح کلان در چشم انداز داشته باشد. ناپایداری و تهدیدهای کوچک و بزرگ که زندگی این کودکان را در خطر دائمی قرار می دهد باید بخشی از محتوای آموزشی باشد. در مورد دختران و پسران این محتوا می تواند متفاوت باشد.
روش آموزش به این کودکان باید واگرایانه divergent باشد. یعنی هر کودک با خودش سنجیده شود و توانایی های او کشف و اجازه بروز آن داده شود نه این که کودکان با همدیگر به شیوه همگرایانه convergent آموزش داده شوند و کوشیده شود که سطح آن ها به هم نزدیک شود.
شیوه آموزش این کودکان باید برپایه نگرش افقی باشد نه عمودی. در نگرش افقی آموزشگر با این کودکان در یک سطح قرار می گیرد و خود را به عنوان دوست به آن ها معرفی می کند نه کسی که انباشته از دانش است. در حالی که در نگرش عمودی که ویژه سوادآموزی ناب است، آموزشگر تافته جدابافته از سوادآموزان است و از بالا کار آموزش را پیش می برد.
در سوادآموزی کارکردی به ویژه باید از روش های نمایشی یا تئاتری نهایت استفاده را برد. شاید هیچ عاملی به اندازه نمایش و تئاتر در برون ریزی احساسات این گروه از کودکان نقش نداشته باشد. به همین دلیل بخش بزرگی از آموزش به این کودکان باید روی بیداری عاطفی Emotional Awareness آن ها باشد. رفتار خشونت باری که آن ها در زندگی دیده و چشیده اند کم کم آن ها را دچار کرختی عاطفی کرده است.دراین مورد بسیاری از این کودکان برای خواباندن عواطف خود حتا به مواد مخدر گرایش پیدا می کنند که کار آموزشگر در مرحله پیش از این گرفتاری، بیدار کردن عواطف آن ها است که البته کار دشوار و پیچیده ایی به شمار می رود.
آموزش کارکردی به این گروه از کودکان باید رهایی بخش باشد. رهایی بخشی در نگاه فریره، آزاد سازی توانانی های انسانی در جهت ارزش های والای اجتماعی است و با شورشگری برای دگرگونی در وضعیت اجتماعی متفاوت است. از نگاه فریره، آگاهی بخشی و آگاه سازی، بنیاد و اصل نخست برای رهایی بخشی است. این آگاهی آن چیزی نیست که بر آن نام کینه طبقاتی گذاشته اند. آگاهی بخشی یعنی بخشیدن توانایی گفت و گو به این کودکان. بسیاری از این کودکان توانایی بیان خواسته های خود را ندارند و پیوسته دیگران سخنگوی آن ها می شوند. اگر ما روزی توانستیم از این کودکان، کسانی بسازیم که خود پشت تریبون بروند و از دنیایی که در آن گرفتارند و راه های رهایی از آن سخن بگویند، و انتقاد کنند، به آن ها کمک بزرگی کرده ایم. این سخن ها و انتقادها می تواند همان چیزی باشد که فریره از آن به عنوان زایش تفکر انتقادی نام می برد. تفکری که هر انسانی برای زیست رهایی بخش باید از آن بهره مند باشد و با به کار گرفتن آن ارزش های حاکم را جابجا یا در جهت خواست های انسانی خود که جامعه ایی عادلانه تر است، به چالش بکشد.
در نهایت باید گفت که سوادآموزی کارکردی باید راه این کودکان را چنان هموار کند که بتوانند از بستر این راه زندگی خود را بازآفرینی کنند، و این بازآفرینی ممکن نمی شود، مگر این که آن ها به رابطه زبان و قدرت پی ببرند و بدانند که زبان می آموزند تا توانمند شوند و قدرت بگیرند. قدرت بگیرند که زندگی خود و دیگرانی که در کنارشان هستند، بهبود ببخشند. این کار دشوار را سازمان هایی باید برای این کودکان هموار کنند که سوادآموزی این کودکان را بخشی از وظیفه و هدف خود تعریف کرده اند. آن ها باید آگاهانه میان سوادآموزی ناب که در چارچوب آن سوادآموزی سرعتی هم می گنجد یا سوادآموزی بانکی را که روش آموختن برای فردای نامعلوم است کنار بگذارند و تنها در چارچوب سوادآموزی کارکردی به سوی این کودکان بروند.