مایه حسرت کیم جونگ اون
دومین پنجشنبه نوامبر هر سال، نفس در سینه خیابانهای سئول، این شهر شلوغ حبس میشود. بانکها و ادارهها موقتا تعطیل میشوند و پدر و مادرها، با عکس کودکانشان در دست، به معابد خالی هجوم میبرند. کلیساها جلسات ویژه دعای دسته جمعی برگزار میکنند. برجهای کنترل، موقتا به هیچ هواپیمایی اجازه فرود یا صعود از باند فرودگاه نمیدهند. ارتش امریکا و کره جنوبی موقتا از شلیک گلوله و عملیات هوایی دست برمیدارند. اتحادیهها و معترضین سیاسی حتی اعتصابات و تظاهراتشان را به تعویق میاندازند.
کیم جونگ اون احتمالا حسرت این را میکشد که بتواند روزی کره جنوبی را با تهدیدهای هستهایاش این طوری به تکاپو بیندازد. خبر بد برای کره شمالی این است که باعث و بانی چنین سکته ناقص شهریای، "سونن" است؛ آزمون سراسری ورود به دانشگاه در کره جنوبی و معادل کنکور در ایران.
هر از چندگاهی صدای آژیر ماشین پلیس، سکوت خیابانهای شهر را میشکند. از جین یانگ لی، دانش آموز کرهای درباره همین آژیرها میپرسم. میگوید: "روز آزمون، پلیسها همه آماده باش هستند. پلیس، دانش آموزهایی را که تاخیر کردهاند، تا محل آزمون اسکورت میکند. بعد، وقتی نوبت آزمون شنیداری زبان انگلیسی میرسد، هیچ هواپیمایی حق ندارد فرود بیاید یا بلند شود که یک وقت صدای هواپیما مزاحم آزمون دانش آموزها نشود"
روز داوری
سونن، از کنکور ایرانی طولانیتر است؛ برگزاری آزمون برای بیش از نیم میلیون دانش آموز کرهای تقریبا یک روز کامل طول میکشد و در میانه راه، به بچهها برای نهار و استراحت یک ساعتی وقت میدهند. جین-یانگ پیشتر یک بار در آزمون رد شده و حالا برای بار دوم تلاش میکند؛ "قبل از آزمون اول، به مدت یک هفته تمرین میکردم که ساعت شش صبح از خواب بیدار شوم. تا ذهنم با ساعت آزمون تنظیم شود. مادرم من را به محل آزمون برد. شاگردهای سال پایین تر مدرسهمان آمده بودند جلوی در و برای روحیه دادن به ما آواز میخواندند. معلمم هم آمده بود. همدیگر را بغل کردیم و بعد رفتم توی سالن. با خودم کلی کتاب آورده بودم که قبل از آزمون مرور کنم ولی از اضطراب نتوانستم هیچ کدامشان را باز کنم"
حتی نحوه طراحی آزمون هم آدم را یاد فیلمهای جیمز باند میاندازد. هر سال گروهی متشکل از حدود ۵۰۰ معلم از سرتاسر کره جنوبی انتخاب میشوند و به مدت یک ماه به مکانی نامعلوم در استان کوهستانی گنگوان منتقل میشوند. اعضای گروه حق ندارند از هدف این سفر با کسی حتی همسرانشان حرف بزنند و باید بهانهای بتراشند. هنگام ورود به کمپ طراحی آزمون، تلفنهای همراهشان را تحویل میدهند و عملا به مدت یک ماه از ارتباط با دنیای بیرون محروم میشوند.
رستگاری در هاروارد
"ما دوازده سال برای این آزمون خودمان را آماده میکنیم. این تلاش از دبیرستان شروع نمیشود. از همان ابتدایی شروع میکنیم." اون سا گو، هم یکی دیگر از نیم میلیون دانش آموز کرهای است که خودش را برای آزمون آماده میکند. "هر روز در مدرسه هشت ساعت درس میخوانم و بعد شش ساعت دیگر در خانه.. روی هم چهارده ساعت" خجالتزده ادامه میدهد: "من چون خیلی از خوابیدن خوشم میآید، بیشتر از دوستانم میخوابم… روزی شش ساعت. آخر هفتهها از ساعت ۹ صبح مشغول درس خواندنم و بیشتر وقتم رو در "دکساشیل" میگذرانم."
وصف افسرده کننده اون-سا از دکساشیل کنجکاوم میکند و راهی یکی از همین دکساشیلها میشویم؛ سالنهای مخصوص درس خواندن. پدر و مادرهای نگران با پرداخت مبلغی ماهانه بچه هایشان را به دکساشیل میفرستند؛ جایی که از وسوسه تلویزیون و راحتی تختخواب خبری نیست.
بالاخره بعد از چند دقیقه چانه زدن، صاحب دکساشیل اجازه ورود میدهد. از آنچه فکر میکردم هم افسرده کنندهتر است؛ راهرویی به غایت تنگ که دو طرفش را پرده کشیدهاند. پشت هر پرده باجه کوچکی است با میزی به پهنای هفتاد و پنج سانتی متر و یک لامپ کوچک. همین! نیت پدر و مادرها این است که اینجا دانش آموز چارهای جز درس خواندن نداشته باشد. بعضی از دانش آموزهای قدیمی ولی دور از چشم پدر و مادرهایشان برایم تعریف میکنند که چطور پشت میز میخوابیدند یا یواشکی رادیو گوش میکردند.
میخواهم از اون-سا بپرسم "تلفن هوشمند چه" که نگاهم به تلفن همراهش میافتد؛ در کشور سامسونگ و ال جی، تلفنش حتی تاچ-اسکرین ندارد. خودش از قیافه متعجب من میفهمد و با لبخند توضیح میدهد: "اینجا از سال سوم دبیرستان به بعد، خیلی ها تلفنشان را عوض میکنند. تلفن هوشمند اگر داشته باشی، حواست پرت شبکههای اجتماعی میشود. اما این تلفنی که میبینی دست من است، نه به شبکههای اجتماعی دسترسی دارد، و نه حتی بازی روی آن نصب میشود. فقط تلفن، پیام کوتاه، دوربین و... زنگ ساعت!"
موقع بیرون آمدن از دکساشیل چشمم به دستخط یکی از بچه ها روی دیوار می افتد که زیر نور لرزان لامپ مهتابی معیوب آدم را یاد دست خط زندانی ها روی دیوار می اندازد. به انگلیسی نوشته: "بیا به یکی از این دانشگاه ها برویم: هاروارد، پرینستون، ییل، کلمبیا".
بهترین سالهای نوجوانی اون-سا یا در مدرسه میگذرد، یا دکساشیل. این دو جا اگر نباشد، او را میتوانید در یکی از دهها هزار "هاگوان" شهر پیدا کنید. هاگوانها آکادمیهای خصوصیای هستند که بچهها را برای سونن آماده میکنند. دانش آموزانی که طبق آمار دولتی در شبانه روز حدود پنج ساعت میخوابند و بیش از شانزده ساعت درس میخوانند. در کره جنوبی نزدیک به ۱۰۰ هزار هاگوان وجود دارد؛ صنعتی با حجم ۲۰ میلیارد دلار. حقوق سالانه بعضی معلمهای مشهور از هشت میلیون دلار در سال هم بالاتر میرود.
بمب هستهای را رها کن! بمب جمعیتی را بچسب!
هیاهو و فشار اقتصادی ناشی از سونن مدتهاست به یکی از دردسرهای بزرگ سیاستمداران کره تبدیل شده. حالا برخی از جامعه شناسان کرهای معتقدند تغییرات شدید هرم جمعیتی کره، زیر سر همین آزمون ساده است. از دوهون لی، استاد جامعه شناسی انشگاه یانسی کره جنوبی در همین باره پرسیدم: "یک سری مطالعات آماری هست که نشان میدهد رابطه مستقیمی هست بین هزینه بالای آموزش کنکور و نرخ پایین زاد و ولد در کره جنوبی. در نظر داشته باشید که کره جنوبی در حال حاضر صاحب یکی از پایینترین نرخهای رشد جمعیت در دنیاست. دیگر کمیت بچهها مهم نیست، کیفیتشان مهم است. مردم ترجیح میدهند بچههای کمتری داشته باشند ولی بیشتر روی آنها سرمایه گذاری کنند."
نگرانی او بیمورد نیست. تعداد نوزادان به دنیا آمده در یک سال در کره جنوبی از حدود یک میلیون در سال ۱۹۷۰ به کمتر از ۳۶۰ هزار نفر در سال گذشته سقوط کرده. کمتر از نیم قرن پیش در کره جنوبی هر زن به طور متوسط ۶ فرزند به دنیا میآورد. پارسال اما نرخ باروری (میانگین فرزندان یک زن در طول عمرش) به ۱.۰۵ فرزند برای هر زن سقوط کرد. این پایینترین نرخ باروری در تاریخ کره و حتی پایینتر از نرخ باروری در ژاپن است. به این ترتیب کره جنوبی سریعتر از همه کشورهای توسعه یافته پیر میشود.
دولت کره سالها تلاش کرده از بار سنگین سونن بکاهد. دولت برای مدتی حتی هاگوانها یا همان کلاسهای خصوصی را ممنوع کرد. در نهایت ولی این تصمیم در سال ۲۰۰۰ مغایر با قانون اساسی شناخته شد و دولت ناچار شد کلاسهای خصوصی را مجددا آزاد کند. با این همه هزینه و سردرد و دردسر، پس چرا پدر و مادرهای کرهای اینقدر به موفقیت کودکانشان در سونن اصرار دارند؟
بچههای آسمان
زندگی در سئول، زندگی زیر سایه "چبول" هاست. معادل کرهای همان "زایباتسو"های ژاپنی یا کمپانیهای عظیم خانوادگی مثل ال جی، هیوندای و سامسونگ که ستون فقرات اقتصاد کرهاند: طوری که بیش از پنجاه درصد ارزش بازار سهام کره جنوبی متعلق به سهام پنج چبول برتر است. چبولها به طور سنتی اغلب فارغ التحصیلان سه دانشگاه برتر کره را استخدام کردهاند: یعنی سه دانشگاه سئول، کره و یانسی. مخفف اسم این سه دانشگاه می شود "اسکای" یا همان آسمانی که رسیدن به آن آرزوی اغلب نوجوانان کرهای است.
اون-سا میگوید: "اگر بخواهی تو را به رسمیت بشناسند، اگر بخواهی به آرزوهایت برسی، باید به یکی از این سه دانشگاه اسکای بروی". جین-یانگ اضافه میکند: "مدرک گرایی در این کشور سرنوشتت رو تعیین میکنه. مدرک تو یک قاب خیلی مهمه که تو توش قرار میگیری، چه بخوای کار پیدا کنی، چه رفیق پیدا کنی"
از دوهون لی، جامعه شناس کرهای درباره اسکای میپرسم و او به نکته جالبی اشاره میکند. "در کره هر سال سنت سالانهای هست که طی آن روزنامهها فهرست مدیران شرکتها و قضات و سیاستمدارها رو منتشر میکنند و می شمارند که چندنفرشان از دانشگاههای اسکای فارغ التحصیل شدن. در حقیقت ولی وقتی به حجم این شرکتها نگاه کنید، میبینید که اتفاقا توان این شرکتها در جذب نیروی کار خیلی محدود هستند. در نتیجه شرکتها به مدرک گرایی رو میآورند"
در کره جنوبی نزدیک به هفتاد درصد جوانان زیر ۳۵ سال، تحصیلات دانشگاهی دارند. این بالاترین نرخ تحصیلات دانشگاهی بین کشورهای توسعه یافته و دو برابر اقتصادی موفق مثل آلمان است. مقایسه با اقتصاد آلمان اتفاقا مقایسه جالبی است. در حالی که در آلمان فن آموزی خارج از دانشگاه به طور متوسط ۳۱ درصد درآمد افراد را افزایش میدهد، در کره جنوبی این رقم ۲ درصد است. با این اوصاف به سختی میشود نوجوانان کرهای را سرزنش کرد وقتی تنها راه رسیدن به درآمد بالاتر مدرک یک دانشگاه معتبر است.
این جنگ ادامه دارد...
طرفداران سونن به رتبه بالای دانش آموزهای کرهای در آزمونهای بینالمللی اشاره میکنند و اینکه این آزمون نوجوانها را به مبارزانی سختکوش و منظم تبدیل میکند. آخرش ولی کمر این نوجوان هاست که زیر بار سنگین این همه هزینه و انتظار و آرزو خم میشود... و بعضی وقتها میشکند. در کره جنوبی عامل شماره یک مرگ بین جوانها و نوجوانها نه سرطان است و نه تصادف. خودکشی است!
جین یانگ - که این روزها خودش را برای دومین سونن زندگیاش آماده میکند با اضطراب از تجربه شکست در سونن حرف میزند: "بعضی وقتها میخواهم آب شوم و توی زمین فرو بروم. موقع درس خواندن آه میکشم. موقع استراحت آه میکشم."
به نظر میرسد اون-سا برای سونن آماده است. برای هر کدام از سوژههای درسیاش چند دفترچه یادداشت دارد و نکات مهم را با طراحی و نقاشی ترسیم کرده. به این فکر میکنم که در تمام دوران تحصیلم به اندازه دفترچههای روی میز او یادداشت برنداشتهام. با این حال و برخلاف تصورم، اون-سا حسابی نگران است. "هر وقت نتیجه کنکور آزمایشی را میگیرم افسرده میشوم. همه اش از خودم میپرسم آیا میتوانم به دانشگاهی که میخواهم بروم. شاید از رتبهام توی مدرسه راضی باشم اما بعد که چشمم به رتبهام در کل کشور میافتد. میترسم از اینکه نتیجه را به مادرم نشان بدهم."
از او میپرسم اگر سونن نبود، چه میکرد. میگوید:"کاش میتوانستم شغل پاره وقت داشته باشم. کاش میتوانستم بروم سفر. از اول دبیرستان تا امروز سفر نرفتم. مردم میگویند دانش آموز دبیرستانی نباید سفر برود و باید روی آزمون تمرکز کند." به اینجا که میرسد کمی مکث میکند و بعد میگوید: "کاش میتوانستم بخوابم...بخوابم و هیچکس بیدارم نکند."