ضرورت کاهش حجم کتاب های درسی در گفت وگو با دکتر مجید علی عسکری، عضوهیأت علمی دانشگاه خوارزمی
کودکانما، اقیانوسی از اطلاعات به عمق یک بند انگشت
سال هاست کتابهای پرحجم درسی تبدیل به کابوسی برای دانشآموزان شده است، شبهایی که تا صبح برای حفظ کردن کتابها بیدار میمانند و حجم زیاد حفظیات را روی کاغذ امتحان پیاده میکنند اما این حفظیات، بعد از پایان امتحان، فراموش میشوند. دانشآموزانی که در پایان هر ترم درسی باید مو به مو مطالبی را از بر کنند که شاید هیچ گاه در ادامه زندگی برای آنها کاربردی نداشته باشد و هیچ وقت به یاد نیاورند. مطالب فراوانی که به گفته بسیاری از کارشناسان حوزه آموزشی یکی از علل اصلی گریز جامعه از کتابخوانی و مطالعه و پاره کردن کتابهای درسی و دور انداختن آن توسط دانشآموزان است؛هیجانی که دانشآموزان در پایان هر ترم تحصیلی تجربه میکنند. دانشآموزان هفتهها و ماه ها کتاب هایی را میخوانند که علاقهای به آنها ندارند و صرفاً به خاطر گرفتن نمره یا ترس از خانواده و معلم آنها را حفظ میکنند.
بحث کاهش حجم کتاب های درسی و هدفمند کردن آنها چند وقتی است که در دستور کار کارشناسان و مسئولان نظام آموزشی قرار دارد،طرحی که بسیاری معتقدند هر چه سریعتر باید اجرایی شود و آموزش مهارتهای زندگی جایگزین کتابهای درسی قطوری شود که هیچگونه کاربردی در زندگی کودکان و دانشآموزان ندارد. چندی پیش نیز فخرالدین احمدی دانش آشتیانی وزیر آموزش و پرورش با بیان اینکه یکی از برنامههای آموزش و پرورش کاهش حجم کتابهای درسی است، گفته بود به دنبال این هستیم تا در کنار مهارت آموزی میان دانشآموزان، این موضوع نیز اجرا شود و به عنوان یک برنامه ملی به آن بنگریم. این مسأله حتی در برنامههای تقدیمی وزیر آموزش و پرورش به مجلس نیز نمود داشته و به نظر میرسد عزم او برای اجرای این سیاست جدی است.به همین بهانه با مجید علی عسکری عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی که دارای دکترای تخصصی در مطالعات برنامهریزی درسی است درباره حجم کتابها و درس ها ی دانشآموزان گفتوگو کردیم که میخوانید.
از نظر شما تا چه حد کاهش حجم کتاب های درسی در فضای فعلی نظام آموزشی کشور ما ضرورت دارد؟
حجم کتابها، مطالب، دانش و اطلاعاتی که ما به کودکان در مدارس آموزش میدهیم بسیار بالاست؛در پژوهشی که چند سال پیش روی کتاب های درسی انجام دادیم متوجه شدیم حجم مطالب کتاب های درس علوم مدارس ما از حجم مطالب درس علوم یکی از ایالات متحده امریکا بیشتر است. متأسفانه ما کودکان را به اقیانوسی به اندازه یک بند انگشت اطلاعات تبدیل کردهایم. موارد بسیار زیادی اطلاعات زائد به دانشآموزان میدهیم که به هیچ عنوان برای آنها کارایی ندارد. بنابراین اینکه حجم کتاب های درسی را کاهش دهیم بسیار ضروری است، البته اعتقاد من این است که پیش از آن باید نظام کاملاً متمرکزی که در مباحث درسی بخصوص در دورههای ابتدایی وجود دارد، تغییر کند.
بیشتر دانشآموزان کشور زمانی که در مدرسه حضور پیدا میکنند دو زبانه هستند و پیش از زبان رسمی زبان مادری خود را دارند،تا چه اندازه اهمیت دارد که این مسأله در آموزش زبان مورد توجه باشد؟
ایران شانزدهمین کشور پهناور جهان است. کشور ما اقوام، ملیتها، زبانها و فرهنگهای متفاوتی دارد بنابراین نمیتوان با یک کتاب درسی به تمام دانشآموزانی که در بسترهای متفاوتی رشد کردهاند آموزش دهیم، برای نمونه در آموزش زبان فارسی به عنوان زبان ملی در سراسر ایران با یک کتاب درسی آموزش داده میشود و تفاوتی در اینکه دانشآموز آذری زبان یا بلوچ است قائل نیستند و تمامی کودکان باید بابا آب داد را یاد بگیرند. در سیستمهای آموزشی مبحثی بهعنوان برنامهریزی قومیت وجود دارد. باید طبق اصول برنامه قومیت و جنسیت مدل آموزشی را تعریف کنیم؛در آموزش زبان دوم نیز مشکلات بسیاری داریم. کودکی که 7 سال به زبان مادری صحبت کرده است مسلماً نباید به همان شیوهای که یک کودک در استان فارس زبان زندگی کرده آموزش ببیند. این مسائلی است که مطمئناً باید در کتابهای درسی لحاظ شود، البته برخی به این نقد وارد میکنند و از لحاظ آموزش ملی به آن ایراد میگیرند. این نقد وارد است اما میتوان برای رفع آن برنامهریزی داشت. با تحقیق و مطالعات داخلی مربوط به ایران میتوان به نتایج مطلوب رسید. برخی مسائل در سطح بینالمللی بیان میشود و باید آنها را برای جامعه ایران بومی کرد. اگر قرار است تغییری در نظام آموزشی اعمال کنیم باید براساس تحقیقهای علمی باشد.
در گفته هایتان به جنسیت اشاره کردید.در این موضوع، جنسیت تا چه اندازه مؤثر است؟
مدارس ایران تفکیک جنسیتی هستند اما هیچ استفاده و کاربردی ندارد؛ میتوان برنامههای درسی مجزا برای دخترهایی داشته باشیم که نیازها و شرایطشان با پسرها در ردههای سنی متفاوت است،مثلاً در مباحث دینی طبق قوانین اسلام دختر در سن 9سالگی و پسرها در سن 15 سالگی به تکلیف میرسند اما برنامههای درسی ما هیچ کدام از نیازهای دانشآموز و جامعه را برطرف نمیکند.
برخی در مورد این مسأله صحبت میکنند که با کاهش حجم کتابهای درسی ساعات خالی برای دانشآموزان میماند و به مشکلات دیگری از این دست اشاره میکنند. چگونه میتوان به برنامهریزی درست در این حوزه رسید؟
من بهعنوان یک متخصص در مطالعات برنامه درسی، متوجه هستم که تمام اصولی که بهعنوان اصول علمی مطرح است قابلیت اجرایی کامل ندارد و اینکه باید با توجه به نیازهای جامعه بومی شود. انتقاد من به نظام آموزشی کشور به دلیل سیستم سوپر متمرکز آن است. اکنون این گونه است که تمامی مدارس در سراسر کشور کتاب و ساعات مشخص دارند و روز اول مهرماه هر سال با زنگ آغاز سال تحصیلی کلاسهای درس در مناطق گرمسیر و سردسیر همزمان برگزار میشود. یک کتاب درسی برای تمامی دانشآموزان تعریف شده است و باید منتظر ماند که کتاب درسی توزیع شود. این موارد باعث به وجود آمدن یک سیستم سوپر متمرکز میشود. طبیعتاً کار کردن در این سیستم سوپر متمرکز بسیار سخت است. از سویی دیگر اگر بخواهیم سیستم آموزش و پرورش را به صورت غیرمتمرکز کنترل کنیم با مشکلات متعددی روبه رو خواهیم شد. به همین دلیل باید با حرکت تدریجی از سیستم سوپر متمرکز به سمت سیستمی نیمه متمرکز حرکت کنیم، اما کلید اصلی این تغییر رویه، تحقیق است. متأسفانه آموزش و پرورش کشور ما به تحقیقات بهای چندانی نمیدهد. برای انجام تحقیقات، پژوهشگران و کارشناسان باید هزینههای بسیاری را متحمل شوند.
می توان گفت که پس از انقلاب تاکنون طرحهای متفاوتی در آموزش و پرورش مطرح شده و به نتیجه مطلوب نرسیدهاند. چگونه میتوان به اجرایی شدن طرحهای متفاوت در آموزش و پرورش امیدوار بود؟
آموزش و پرورش یک فرآیند تعاملی است؛هر اقدامی باید با آموزش معلمان و دانشآموزان و جامعه آغاز شود. در هیچ سطحی در جامعه آموزش وجود ندارد. در دانشگاه فرهنگیان نیز به همین شکل است. مراکز تربیت معلم که در حال حاضر دانشگاه فرهنگیان نام دارد از پیش و تاکنون شایستگی لازم را برای تربیت معلمان نداشته و ندارد. افرادی که عضو هیأت علمی این دانشگاهها هستند درصد بالایی از آنها مدرک کارشناسی ارشد دارند و مربی هستند. در صورتی که دانشگاه فرهنگیان باید از استادان برجسته و با درجه علمی بالا برخوردار باشد. آموزش معلم و جامعه، تغییر در فرآیند تولید کتابهای درسی و تغییر سیستم ارزشیابی اکنون ضروری است. مدتی پیش بحث ارزشیابی کیفی دانشآموزان اجرا شد در شرایطی که هنوز معلمان و جامعه برای پذیرش آن آماده نبودند و نتیجه مطلوب از این طرح به دست نیامد.
سند تحول آموزش و پرورش تا چه حد در اجرایی شدن اهداف آموزش و پرورش نقش مثبتی دارد؟
سند تحول و برنامه درسی ملی بهعنوان دو سند مهم در سیستم آموزشی کشور است و زحمات بسیاری برای تدوین آن کشیده شده است اما داشتن سند کمکی به مشکلات آموزش و پرورش نمیکند بلکه اجرایی شدن آن مهم و اساسی است، البته سند تحول آموزش و پرورش نواقص بسیاری دارد و خود من بهعنوان یک استاد با دانشجویان این سند را بسیار بررسیهای کارشناسانه کردهایم اما اینکه چگونه به این سند عمل کنیم مهم است. توقع کارشناسان از سند تحول و برنامه ملی این بود که طبق این برنامه اختیاراتی به دست اندرکاران بدهیم، برای مثال طبق برنامه معلمان بتوانند روشهای تدریس مخصوص به خود را انتخاب کنند یا اینکه مدارس و استانها بتوانند در چارچوپ این سند برنامههای درسی مورد نیاز خود را در چارت درسی قرار دهند. مشکل اصلی در تمامی اسناد بالا دستی دید تمرکزگرایانه است که متأسفانه در نظام آموزشی ما حکمفرما شده است.
امروزه انتقاداتی به سیستمهای متمرکز و غیر متمرکز موجود وارد است اما هیچ کدام از کشورهای جهان اینگونه که ما متمرکز هستیم و امتحانهای سراسری برگزار میکنیم و کتابها و آموزش مشترک داریم عمل نمیکنند. به همین دلیل من فکر میکنم مواضع کنونی وزیر آموزش و پرورش میتواند اظهارات خوبی باشد و بهتر است با جلب مشارکت از صاحبنظران دانشگاه و مدارس، این تمرکزگرایی را مدیریت کند.