نامه جمعی از اعضای هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران
در سایت شورایعالی انقلاب فرهنگی مصاحبهای با آقای دکتر احمد احمدی عضو شورای انقلاب فرهنگی و عضو کارگروه تحول و ارتقای علوم انسانی انجام شده که خبرگزاریها نیز بخشهایی از آن را نقل کردهاند، بهویژه این جمله را که «میخواهیم ورودی به رشته فلسفه از مقطع کارشناسیارشد باشد.» آقای دکتر احمدی دلیل این امر را، که معلوم نیست نظر شخصی ایشان است یا تصمیمی است که آن کارگروه گرفته، این دانستهاند که «دانشجوی مقطع کارشناسی فلسفه بعد از اتمام چهار سال تحصیل نه میتواند معلم معارف شود و نه چیز دیگری... و نمیتواند شغل مناسبی پیدا کند.» این سخنان از زبان هرکسی حیرتآور میبود، اما از زبان آقای دکتر احمدی که پرورده حوزه و دانشگاه هستند حیرتآورتر است. نگرانی برای آینده شغلی دانشجویان رشته فلسفه کاملا بجاست و همه معلمان این رشته در این نگرانی شریک هستند، اما بستن دورههای کارشناسی فلسفه این مشکل را حل نمیکند، زیرا تنها فایده آن این است که دانشجویانی که از راهیافتن به این رشته محروم میشوند، چهارسال زودتر به خیل بیکاران بپیوندند. مشکل بیکاری فارغالتحصیلان چیزی نیست که مختص رشته فلسفه باشد و چاره آن هم در بستن رشتههای دانشگاهی نیست.
در کشور ما حتی بسیاری از دانشجویان رشتههایی که بنا به فرض باید کارکرد حرفهای معینی داشته باشند پس از کسب درجه کارشناسی به کارهای دیگر روی میآورند. در این زمینه کافی است به مهندسان و پزشکانی نگاه کنیم که به کار صادرات و واردات (و عمدتا واردات) یا بسازوبفروشی مشغولاند. چه رسد به رشتهای مانند فلسفه که کارکردی فرهنگی دارد و کار آن تربیت افراد برای اشتغال در مشاغل خاص نیست. حذف دوره کارشناسی در رشته فلسفه به همان اندازه مطلوب و ممکن است که در رشته مهندسی یا فیزیک و حتی اهمیت این دوره برای فلسفه از رشتههای علمی دیگر بیشتر است. زیرا در این دوره است که ذهن دانشجو باید با مسایل فلسفی و شیوه فلسفی اندیشیدن آشنا شود. بنابراین حذف دوره کارشناسی فلسفه مآلا به تضعیف و حذف تدریجی این رشته میانجامد و این کار در کشوری چون ایران با سابقه درخشانش در این حوزه، حاصلی جز تضعیف فرهنگ ملی ندارد و جوانان را مستعد رویآوردن به انواع ایدئولوژیهای افراطی میکند. کسانی که دلواپس سستشدن اعتقادات دانشجویان این رشته هستند باید به این نکته بدیهی توجه کنند که نهال بیاعتقادی و کژاندیشی در زمین جهل بهتر رشد میکند و اگر ما در کشورهای اطرافمان شاهد رشد سریع انواع جریانهای خطرناک افراطیگری به نام اسلام هستیم، دستکم یکی از دلایل آن این است که نسل جوان این کشورها در فضایی رشد کرده است که برخلاف کشور ما نه سنت دیرپای فلسفی داشته است و نه توانسته است در جذب و ادغام فرهنگ جدید و ایجاد گفتوگوی سازنده میان فرهنگ بومی و فرهنگ جدید موفق شود. افراطیگری نتیجه سادهاندیشی است و ضعیفشدن فلسفه و فکر فلسفی جز دامنزدن به سادهاندیشی حاصلی ندارد.
حذف دوره کارشناسی فلسفه و ابقای دورههای کارشناسیارشد کاری است که هم حکمتش بر ما پوشیده است و هم نحوه انجامدادنش. آیا باید همه دانشجویان این دورهها از میان دانشآموختگان رشتههای دیگر انتخاب شوند؟ در سالهای اخیر که برخی از دانشآموختگان ممتاز رشتههای علوم و فنی و مهندسی و پزشکی به رشتههای فلسفه و بهویژه فلسفههای بهاصطلاح مضاف روی آوردهاند، غالب استادان این رشته احساس میکنند این دانشجویان، بهرغم استعداد و تواناییهای علمیشان چیز مهمی کم دارند و علت این کمبود هم این است که پیشتر آموزش لازم فلسفی را که ماهیتا با آموزش علوم و مهندسی متفاوت است، ندیدهاند. رفع این کمبود از راه گذراندن دروس پیشنیاز بار سنگینی بر دوش دانشجو و استاد میگذارد و دانشجوی کارشناسیارشد به جای آنکه به کار اصلی خود که آموختن شیوه تحقیق در این حوزه است بپردازد، عملا به فراگیری دروسی مشغول میشود که علیالقاعده باید در دوره کارشناسی گذرانده باشد. آقای دکتر احمدی که فلسفه را در حوزه و دانشگاه نزد بزرگترین استادان زمان آموختهاند، خوب میدانند در این زمینه هیچچیز جای شاگردی نزد استادان مجرب را آن هم از همان آغاز کار و نه زمانی که ذهن شاگرد ساخته و پرداخته شده است، نمیگیرد.
از آقای دکتر احمدی بیشتر انتظار میرفت به این نکته بپردازند که چرا رشتههای فلسفه ما از ایجاد فکر فلسفی عاجزند؟ چرا سهم ما در فلسفه جهانی، به رغم داشتن این همه استاد و دانشجو، این اندازه کم است؟ و بسیاری مشکلات دیگر که دامنگیر رشتههای فلسفه در دانشگاههای ایران است. همه ما با روی باز از این انتقاد استقبال میکردیم. ما نیز وضع فعلی رشتههای فلسفه و دورههای کارشناسی آن را مطلوب نمیدانیم و دربست نمیپذیریم. ما به خطرات رشد سریع این رشتهها در دانشگاهها و موسساتی که نیروی انسانی و علمی لازم را ندارند، نامناسببودن برنامههای درسی، سنگینی بار تدریس استادان که ایشان را از کار پژوهش بازمیدارد، صوریبودن بسیاری از طرحهای پژوهشی و بسیاری مشکلات دیگر وقوف داریم. اما چاره این مشکلات را در اقدامات شتابزده نمیدانیم. آموزش فلسفه باید بهلحاظ کمی و کیفی اصلاح شود و اصلاح آن در گرو مشارکت فعالانه همه دستاندرکاران این رشته از استاد و پژوهشگر و دانشجو است.
ما جمعی از اعضای هیات علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران نظر آقای دکتر احمدی را فرصت مناسبی برای آغاز بحث درباره مسایل رشته فلسفه در ایران و راههای چاره آن میدانیم و از اینرو از سایر همکاران و علاقهمندان به فلسفه انتظار داریم که نظر خود را چه موافق و چه مخالف، در اینباره اعلام دارند. آن دسته از استادان فلسفه و اعضای هیات علمی دانشگاهها و مراکز حوزوی که مایلند نوشته فوق را امضا کنند، میتوانند نام و مشخصات خود را به نشانی الکترونیک philosophicalpetition@gmail.com ارسال کنند.
شهلا اسلامی/ محمد جواد اسماعیلی/ شاپور اعتماد/ موسی اکرمی/ شهین اعوانی/ شهرام پازوکی/ جلال پیکانی/ مالک حسینی/ شاهرخ حقيقي/ فاطمه خوانساری/ میثم سفیدخوش/ فاطمه شهیدی/ حسین شیخرضائی/ بابک عباسی/ علياكبر عبدلآبادی/ مسعود علیا/ امیراحسان کرباسیزاده/ رضا کوهکن/ لیلا کیانخواه/ سيده زهرا مبلغ/ حسین معصومی همدانی/ ضیاء موحد/ سیدحسین موسویان/ حسن میانداری/ محمود یوسف ثانی