این جمله تاریخی که همه چیزمان به همه چیزمان میآید، یک نوع حمله به خود و تحقیر خودی نیست؛ بلکه واقعیتی است حاکی از اینکه اگر یک جای کارمان لنگ میزند، معلوم است علتش لنگیدن کارها در بخشهای دیگر است. المپیک لندن هنوز خاطرهاش خیلی دور نشده که یادمان نباشد لباس ورزشی کاروان کشورمان چه شنبه و یکشنبهای بود و در عوض تیمهای دیگر که روی سکوی قهرمانی میایستادند تا چه اندازه لباسشان موزون و یکدست بود. تصاویری که پس از این رقابتها به دست آدمهای تیزبین و البته منتقد جمعآوری شده بود، واقعا تلنگری بود برای ما که حتی اگر ورزشکارانمان در سطح جهانی افتخارآفرینی کنند، با لباسهایی خواهد بود که هر کدام ساز خودش را میزند و بویی از یک رنگی ندارد.
اینکه میگوییم همه چیزمان به همه چیزمان میآید، به یکدست نبودن لباس فرم دانشآموزان نیز اشاره دارد که باعث شده میلیونها دانشآموز این سرزمین هر کدام به سبکی و به رنگی لباس بپوشند. البته در سالهای اخیر که هر مدرسه لباس فرم مشخص و با یک رنگ و طرح را طراحی میکند، اتحاد میان دانشآموزان را بیشتر از قبل میشود دید، اما ایراد این است که لباس فرم یک مدرسه با مدرسه همجوارش جور نیست و ساز آن مدرسه با ساز مدرسهای کمی دورتر نمیخواند که نتیجه، لباسهای هزار رنگ و هزار مدل و دانشآموزان همچون رنگینکمان شده است. البته وضع پوشش دانشآموزان دختر با وجود این همه ناهمگونی بهتر از پسران است، چون دانشآموزان پسر آزادند لباس دلخواه بپوشند، بجز اینکه از برخی قواعد عدول کنند. این در حالی است که سالهاست از طراحی لباس فرمی واحد برای دانشآموزان کشور سخن گفته میشود و در آخرین اظهارات، مدیرکل فرهنگی و هنری آموزش و پرورش از اجرای این طرح از مهر 92 خبر داد که البته این تاریخ نیز آمد و رفت، ولی از لباس متحدالشکل خبر نشد.
البته لباس فرم دانشآموزی در سیستم آموزشی کشور که با انواع و اقسام مشکلات و کمبود درگیر است، شاید از دید آدمهای ایرادگیر، موضوعی کوچک به نظر برسد، اما لباس از چند جهت مهم است که ما در کشور تاکنون به آن اهمیتی ندادهایم. اول اینکه لباس آدمها، نشاندهنده هویت آنهاست. پس اگر دانشآموزان همه لباسهای یکدست بپوشند، براحتی شناسایی میشوند و هویتی به نام دانشآموز پیدا میکنند. این موضوع برای ما ایرانیها البته موضوعی غریب نیست. چون ما در گذشتهای نهچندان دور یعنی از وقتی لباسهای اروپایی به تنمان برود، هر کدام بسته به شغلی که داشتهایم، دینی که انتخاب کردیم و طبقه اجتماعی که به آن متعلق بودیم، لباس میپوشیدیم و این باعث میشد بهتر شناخته شویم و بدون اینکه حرف بزنیم، به دیگران اعلام کنیم چه کسی هستیم.
موضوع بعد اینکه لباس فرمی که با فکر و هدف طراحی میشود، موجب راحتی و آرامش افراد نیز میشود، از جمله سبب راحتی دانشآموزان که به آن نیاز زیادی دارند. مثلا در ژاپن که یکی از بهترین سیستمهای آموزشی دنیا را دارد و در آن به همه جزئیات توجه میشود، باور بر این است که رنگ پایه لباس فرم باید سفید باشد (که همین طور هم عمل میکنند) چون رنگ سفید، رنگ دانایی است. از سوی دیگر آنها به نخی و کتانی بودن لباسها اعتقاد راسخ دارند، چون این باور را پذیرفتهاند که بدن با پارچههای طبیعی ارتباط بهتری برقرار میکند و زمانی که بدن در آسایش باشد، روح در آرامش خواهد بود و دانایی افزایش مییابد.
اما در کشور ما این اتفاق کمتر میافتد، چون بادوام بودن پارچه لباس مهمتر از راحت بودن آن تصور میشود. در عین حال لباس دانشآموزان ایرانی یک مشکل دیگر نیز دارد و اینکه در کشور چهار فصلی مثل ما فقط یک نوع پوشش تعریف شده و دانشآموزان مجبورند لباس فرمی را که در سرما میپوشند، همان را در گرما نیز به تن کنند، در حالی که در کشورهایی که به این موضوعات بها میدهند، پوشش زمستانی و تابستانی دانشآموزان تفاوت دارد.
همین است که وقتی تصاویر مربوط به نحوه لباس پوشیدن دانشآموزان در دیگر کشورها را میبینیم، از این همه نظم و هماهنگی لذت میبریم. داشتن لباسهای متحدالشکل نوعی نمایش نظم است که نشان میدهد آدمهایی که آن لباسها را پوشیدهاند، عضو یک گروه هستند و همین حس تعلق به هم، وحدتآفرین است که به طور غیرمستقیم تبعیت از خواسته جمع و پذیرش قانون را نیز آموزش میدهد؛ همان نکات ریز و کلیدی که فعلا دانشآموزان ما از آن محروم هستند.