ابراهیم طلائی. عضو هیأتعلمی دانشگاه تربیتمدرس -سرپرست سابق پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش
حال که قرار است در این صفحه، بهصورت منظم، مطالب و یادداشتهایی درباره نسبت اقتصاد و آموزش چاپ شود، مناسب دیدم در ابتدای کار درباره ایضاح مفهومی و نسبت دو مفهوم «آموزش» و «اقتصاد» یادداشتی کوتاه بنویسم. خلط مفهومی این دو گهگاه منجر به ایجاد کجفهمیهایی شده است که برهان اصلی نویسنده یا گوینده را دچار اختلال میکند.
این دو مفهوم، جداگانه و به خودیخود دارای معنای خاص خویش هستند که تعاریف بلند و کوتاهی در منابع متنوع از آنها آمده است. آنچه در این نوشته مدنظر است، عبارت ساختهشده از کنار همآمدن این دو است. «اقتصادِ آموزش» ناظر بر موضوعاتی مانند چگونگی مدیریتکردن نهاد(های) آموزش کشور بهصورتی که مثلا در آموزشعالی دانشگاهها خود چرخ دخلوخرج خویش را بچرخانند، دانشجو هزینه دهد، با صنعت و خدمات عقد قرارداد کنند و... است یا در آموزشوپرورش موضوعاتی همچون چگونگی تأمین هزینههای آموزش دانشآموزان از طریق بودجه دولتی و حمایتهای غیردولتی در عین رعایت عدالت، اصلاح الگوهای مصرف برای صرفهجویی انرژی در مدارس و کاهش هزینههای جاری، تأمین نیروی انسانی آموزش و تحلیل هزینههای آموزش پیش از خدمت و حین خدمت معلمان با توجه به الگوهای متنوع همچون سرمایهگذاری چهارساله برای تربیت معلم یا استخدام فارغالتحصیلان دانشگاهها و ارائه آموزشهای معلمی در قالب دورههای کوتاهمدتتر از چهار سال است. موضوعاتی دیگر همچون عدالت آموزشی و ارائه یارانه آموزش به خانوادههای کمبرخوردار و تلاش برای فراهمآوردن آموزش با کیفیت برای همه دانشآموزان، هم در این شق میگنجد. به تعبیری دیگر، اقتصاد آموزش مدیریتکردن بر منابع در سازمان آموزش کشور است و بهطوریکه حداکثر بهرهوری و راندمان حاصل شود.
اما «آموزش اقتصادی» یا به تعبیر بهتر «تربیت اقتصادی»، ناظر بر نوعی از تربیتیافتگی است که دانشآموز نسبت به مفاهیمی همچون کسبوکار، درآمد، هزینه، پول، پسانداز، قرض، بدهکاری، تجارت، دخلوخرج، لقمه حلال، تعاملات اقتصادی، سودوزیان و سرمایهگذاری، آگاه و توانمند میشود. آگاه یعنی این مفاهیم را میشناسد، میفهمد و میداند مثلا سودوزیان چگونه محاسبه میشود. توانمند یعنی در گیرودار واقعی زندگی، دست به اقداماتی میزند که نشان از ایجاد «هویت اقتصادی» در اوست. برای مثال، برنامهریزی مالی هفتگی یا ماهانه میکند، خرجش را با داشتههایش تنظیم میکند، بدهکار نمیشود مگر اینکه از توانش در پسدادن بدهکاری مطمئن شود؛ بهجای فکرکردن برای استخدامشدن در جایی و رسیدن به ایده مهلک «آبباریکه»، به فکر ایجاد شغل و کسبوکار است و اینکه دیگران را چگونه مستخدم خویش کند؛ از عهده برآوردن نیازهای اقتصادی خود بر میآید، خطرپذیری میکند، جرئتورزی میکند و در شرایط کمترشفاف اقتصادی، حدسهای عالمانه میزند. در مسیر اقتصادی خویش دائم بازاندیشی میکند، بازخورد میگیرد و میدهد و رشد اقتصادی خود را رصد میکند. تولید ثروت برای توسعه و رشد اقتصادی خویش و جامعه را مرجح بر ذخیره ثروت میداند. مسئولیت اجتماعی قبول میکند و به بیش از خود و خانوادهاش- یعنی به جامعه – متعهد است. از ثروت خود اقدام به فعالیتهای خیرخواهانه برای جامعه بشری میکند و انسان تربیت میکند.
«هویت اقتصادی» پیداکردن یعنی بهدستآوردن شایستگیهای لازم برای زیستن در جامعهای که اقتصاد یک رکن مهم آن است گرچه با رکنهای دیگر همچون اخلاق، سواد، هنر و ... مرتبط است، اما گاهی آن را رکن اول میدانند چون لایه اول نیازهای بشر (خوراک، پوشاک و مسکن) به اقتصاد مرتبط است. تفاوت «هویت اقتصادییافتن» با «دانش اقتصادداشتن» در این است که اولی ناظر بر عمل است، یعنی دانستهها را در عمل پیادهکردن، آن هم عملی که بیشتر منجر به توفیق شود نه شکست.
اما دومی –دانش اقتصادی- صرفا به دانستههای این حوزه برای دانشآموزان میپردازد و تاریخمصرف این دانستهها تا روز امتحان است. پس از آن شاهد بروز «رفتار اقتصادی» از او نیستیم. چه بسیارند افرادی که در بزرگسالی دچار مشکلات اقتصادی، بدهکاری، زندان و... شدهاند و میتوان ریشه آن را در عدم ایفای نقش نهاد آموزش در دادن «سواد اقتصادی» به شهروندان پیدا کرد.
هر دو این مفاهیم یعنی اقتصاد آموزش و آموزش اقتصادی، حوزههای تخصصی و ویژهای هستند که در کشور ما مهجورند و یکی از راههای خروج از این مهجوریت، کنار هم قرارگرفتن متخصصان آموزش و اقتصاد، معلمان و کارآفرینان، مدیران مدارس و مدیران شرکتهای خصوصی است. این با همایی ضرورت جامعه و آموزش امروز است، چراکه دیروز دانشآموز در کنار پدرومادر – زمین کشاورزی، در حجره پدر، دامداری و ... - این سواد اقتصادی را به دست میآورد و از نوجوانی دست به کار و تولید ثروت میزد. اما سبک زندگی امروزی متفاوت شده است و مستلزم نوعی برنامهریزی برای نیل به هدف تربیت اقتصادی برای خروجیهای نهاد آموزش هستیم.