جان دیوئی (1952-1859) ازنسل فیلسوفان برجسته یی است كه در حوزه مسائل مربوط به آموزش وپرورش نه تنها مقاله وكتاب نوشت بلكه با تاسیس آموزشگاه مستقیما به اجرا وسنجش نظرات تربیتی خود پرداخت. به اجمال می توان گفت او دانشمندی بود كه اندیشه هایش همچون پلی است كه دانسته ها را با عمل، منطق را با تحقیق، علم را با رفتار انسان، تجربه را با آموزش وپرورش و مشاركت را با دموكراسی ارتباط می داد. دیوئی در امر آموزش به قوت تمام از تجربه زنده دانش آموز در محیط سخن می گفت و محیط برای او هم محیط فیزیكی بود وهم محیط فرهنگی، به این ترتیب بیشتر آرا ونظریات خود را با این ملاحظه پیش می برد كه گره یی از مشكلات زندگی انسان ها بگشاید و به كاربرد های عملی اندیشه هایش توجه جدی می كرد. به نظر او روش های تعلیم وتربیت را نباید از ویژگی های جامعه جدا دید زیرا هدف از تعلیم وتربیت این است كه افراد بتوانند با زندگی روبه رو شوند. اگر آموزش در گذشته در كار انباشتن ذهن افراد و صرفا به دنبال بالابردن معلومات آنها بود، امروزه باید این فعالیت مهم به زندگی اجتماعی آنها پیوند بخورد.
به این لحاظ وقتی از اخلاق در مدرسه سخن می گفت، به اصول فوق الذكر پایبند بود. از نظر او اصول اخلاقی در جامعه و مدرسه نباید تفاوتی داشته باشند و اساس این اصول اخلاقی را نحوه زندگی در جامعه تشكیل می دهد. افراد به عنوان اجزای تشكیل دهنده جامعه، در میان جامعه و برای جامعه زندگی می كنند (توجه به وجه اجتماعی انسان) اما باید توجه داشت كه جامعه نیز قائم به وجود افرادی است كه آن را تشكیل می دهند.
دیوئی می نویسد: «مسلم است كه دانش آموز عضو جامعه است و بنابراین در پرورش وی نخست باید به مقتضیات اجتماعی توجه كرد. آموزشگاه و اولیای امور آن همواره در مقابل جامعه مسوول هستند زیرا آموزشگاه موسسه یی است كه از طرف جامعه برای انجام مقصود معینی كه عبارت از حفظ و اصلاح زندگانی مدرسی است ایجاد شده است. آموزشگاهی كه به مسوولیت اخلاقی خویش در مقابل جامعه معترف نباشد پشیزی ارزش ندارد» به نظر جان دیوئی متولیان تعلیم وتربیت باید «كاملااز احتیاجات حقیقی جامعه اطلاع داشته باشند و بدانند كه آموزشگاه برای تامین این احتیاجات چه خدماتی را می تواند انجام دهد.»
دیوئی معتقد بود كه مدارس باید دانش آموزان را از سه مساله مهم مطلع و آگاه كنند: سازمان اجتماعی، خدمت به اجتماع و نفع اجتماع. به همین ترتیب سه وسیله مهم در دست اولیای مدارس است:
1- محیط آموزشگاه كه باید حتی المقدور به محیط اجتماعی حقیقی نزدیك شود.
2- شیوه های تعلیم در هر آموزشگاه و استفاده یی كه از فعالیت های ذوقی و پژوهشی مبتكرانه می برد.
3- برنامه های تحصیلی. مدرسه صرفا محیطی برای پرورش افراد مطیع وفرمانبردار نیست، دانش آموزان جز اطاعت و فرمانبرداری با مسائل فراوانی مواجه هستند كه باید اطلاعات كافی و سودمند درباره آنها بیابند. مدارس باید دانش آموزان را به منزله یك عضو جامعه پرورش بدهند و با اتخاذ روش های موثر و كاربردی، آنها را برای پذیرش مسوولیت اجتماعی وتشریك مساعی با یكدیگر آماده كنند.
دیوئی با تاكید فراوان، یادآوری می كرد كه محصلان برای جامعه یی آماده می شوند كه به جز رای دادن و اطاعت از قوانین كشور باید بتوانند مسوولیت تامین معاش و تشكیل خانواده و پرورش فرزندان را عهده دار شوند. اولیای امور نمی توانند چشمان خود را بر تحولات بی شمار و پر سرعت پیش رو ببندند. هر برنامه یی باید اصل فوق را به عنوان پیوست ضروری به همراه داشته باشد. تعلیم وتربیت در بستری آرام وساكن رخ نمی دهد و ما حق نداریم دانش آموزان را برای وارد شدن در جامعه یی معین و لایتغیر تربیت كنیم.
جان دیوئی می نویسد: «عقیده همه ما بر آن است كه با مساعی بی شمار و با پشتكار و بردباری بالاخره می توانیم به فرزندان خویش خواندن و نوشتن و نقاشی را یاد بدهیم ولی عملااز پرورش قوای اخلاقی آنها اظهار عجز می كنیم.» برای رفع این معضل اساسی باید برنامه های مدرسه و شیوه های تعلیم وتربیت و اساسا محیط آموزشی را طوری تنظیم و مرتب كنیم كه دانش آموزان برای اصول اخلاقی به اندازه سایر قوای انسانی قدرت وارزش قایل شوند. نه تنها رشته های تحصیلی در بطن خود ماجرای اخلاقی را به عنوان هسته اصلی حیات اجتماعی وتجلیات روح انسانی نشان بدهند بلكه جزیی ترین حادثه زندگی آموزشگاهی، متصل به یك جنبه و ارزش اخلاقی خاص شود.
در مدارس باید «دستورهای اخلاقی را با شرایط زندگی كنونی جامعه وقوای بزرگی كه مدار فعالیت جامعه را تشكیل می دهند و همچنین با عادات و عواملی كه در فعالیت فردی و سعادت و نیك بختی فرد و جامعه تاثیر دارد تطبیق كرد هر آنچه به درد فرد وجامعه و تامین نیك بختی افراد نخورد از لحاظ اخلاقی هیچ ارزش ندارد و باید بر آن نام لفاظی نهاد.» دیوئی مصرانه خواستار آن بود كه اخلاق را حداقل در آموزشگاه ها به نحوی ارائه كند كه عمدتا معطوف به روابط فرد و اجتماع باشد و در نظر او فعل اخلاقی «عبارت از كارهایی است كه بر حیثیت و عظمت جامعه یی كه شخص جزو آن است بیفزاید و ضمنا وسایل سعادت و نیكبختی انسان را فراهم سازد.» اخلاق برای او دو جنبه داشت: جنبه اجتماعی و تعامل با دیگران و جنبه روانشناختی روحیات و خلقیات و مطالعه علمی آنها. وی معتقد بود تغییر افراد در زمینه اخلاق ورفتار، ناشی از تحول در تمایلات و احساسات آنهاست لذا روانشناسی علمی می تواند در این باره به ما كمك شایانی كند.
دیوئی از مشكل بزرگ آموزشگاه ها در اختلاف بین تربیت اخلاقی و تربیت عقلانی و عدم تطبیق تحصیل با پرورش خوی و طبع و شخصیت اظهار تاسف می كرد و می گفت: «هرگاه آموزشگاه نمونه یی از محیط اجتماعی نباشد تربیت اخلاقی صورت منفی به خود می گیرد به این قرار كه آموزگار به ایجاد عادات مثبت و سودمند به حال جامعه مبادرت نمی كند بلكه بر عكس به جلو گیری از خلافكاری های نوآموز در آموزشگاه قناعت ورزیده و چون پاسبان دقیقی همواره مراقب است كه دانش آموز قوانین و مقررات آموزشگاه را نقض نكند، منظور آن است كه به انضباط امروزی آموزشگاه ها خللی وارد نیاید و چون در نظر دانش آموز فایده فوری بر وجود این مقررات مترتب نیست و نفع خویش را در به كار بستن آنها نمی داند این است كه انضباط را یك نوع اجبار و تحمیل می پندارد.»
نه تنها باید نقش موثر و یگانه یی در هر مدرسه به دانش آموزان تفویض كرد بلكه هر یك از آنها باید عادت داده شوند كه حوادث مختلف و پیش آمدهای متعدد زندگی خود را از لحاظ تاثیر اجتماعی خودشان مورد قضاوت قرار دهند. دیوئی معتقد بود باید قوه قضاوت وتجزیه وتحلیل را در محصلان تقویت كرد و این كار با پر كردن مغز آنها از معلومات بی ربط با زندگی شان امكان پذیر نیست. باید مواد درسی نیز با فواید عملی شان منطبق شود. مدارس باید نیروی اراده وخلاقیت را در مواجهه با زندگی در دانش آموزان پرورش داده و حیات عقلانی را با حیات اخلاقی پیوند دهند.
توضیح: تمام نقل قول ها از «جان دیوئی» و از كتابش با نام «آموزشگاه و شاگرد» فصل چهارم است. لازم به ذكر است كه ترجمه این كتاب به عنوان پایان نامه تحصیلی در سال 1326 توسط «مشفق همدانی» منتشر شد.